یه روز به یاد موندنی

من ونی نی

گلکم کلی برات چیزی نوشتم اما توی صفحه نماش داده نمیشه

نی نی خان من دو سه روز پیش یاد گرفته بودی انگشت شصتت پات رو می خوردی خیلی خوردنی شده بودی کلی گریه کردی تا بشونمت وقتی نشستی یه دفعه خم شدی و شروع کردی به مکیدن انگشت پات نمی دونستم بخندم یا جلوتو بگیرم وقتی بهت گفتم نه مامانی به چشام نگاه کردی کلی ذوق میزدی ودوباره کار خودت رو میکردی

امروز هم نی نی جان با کمال ناباوری دستات رو باز کردی که بغلت کنم خسته گی 6ماه با این کارت از تنم در اومد خیلی شیرین بود اصلا نمی تونم وصف کنم

اقا کوچلو من فردا واکسن داری از الان به جای تو من دارم میترسم فقط خدا به خیر بگذرونه اخه واکسنای قبلی ایران بودم بالاخره یکی بود کمکم کنه حالا که اینجا (تاجیکستان )تنهام وای ....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,ساعت15:24توسط هما | |